وبلاگ روح الله حاتمی بهابادی

۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

پنجره ها

۰۷
مهر

window

 

 

من از این پنجره ها بیزارم

چون که این پنجره ها بر دلشان گرد و غبارست فقط

بی رحمند

آه این پنجره ها می فهمند

زل زدن را

درد این انتظار را

نیامدن را

 

 

باز هم من

تنها مانده پشت این دیوار

نگاه دوخته بر پنجره ها

روح بیمار

باز تکرار قاب پنجره ها

باز تکرار همین تصویر

آه این پنجره ها بی رحمند

من از این پنجره ها بیزارم

  • روح الله حاتمی بهابادی

ساعت تنهایی

۱۶
شهریور

Clock

 

تیـــــک تـــــاک


این صدای عقربه هاییست که می خندند ، به تنهایی ام.


و چه ناشیانه طعنه می زنند ، به روزهایی که با نبودنت فقـط می گذرد.

  • روح الله حاتمی بهابادی

دزد باورها

۲۹
مرداد

 

دزدی به مال نیست

تو هم دزدی!

دزد باورهایم

قبل از تو باور داشتم دل به دل راه دارد.

  • روح الله حاتمی بهابادی

کمتر دیده ام

۱۶
خرداد

 

 

دلبری را از کجا آموخــته ای؟              شیوه ای داری که کمتر دیده ام

عشوه هایت می زند آتش به جان      عشوه ای داری که کمتر دیده ام

گرچه خود اخترشناسی ماهرم          جلوه ای داری که کمتر دیده ام

خطوه هایت می رباید دیـــن را           خطوه ای داری که کمتر دیده ام

قافیه با خنده ات گردد غلط                خنده ای داری که کمتر دیده ام

  • روح الله حاتمی بهابادی

رهایی

۰۸
خرداد

به دامت گر فتادم باز مجنون

به من خرده مگیر ای نازخاتون

گرفتاری به بندت خود رهاییست

به بندم کن ، رهایم کن ، تو اکنون

  • روح الله حاتمی بهابادی